باعشق ممکن است تمام محال ها
خط می کشید روی تمام سؤال ها
تعریف ها؛معادله ها؛احتمال ها
خط زدبه روی شایدواماوهرچه بود
خط زدبه روی قاعده هاومثال ها
خطی دگر کشیدبه«قانون خویشتن»
قانون لحظه هاوزمان هاوسال ها
ازخودکشیددست وبه خودنیزخط کشید
یعنی به روی دفترخط ها وخال ها
خط ها به هم رسیده ویک جمله ساختند
با عشق ممکن است تمام محال ها
بهانه
دردهای پر التهابم را
در مزرعه ی نگاهت ، همدم خواهم کرد
و غروب های دلگیر جمعه را
به امید روزهای درپیش
به خواب خواهم سپرد
خورشید در چشمانت جاری
و ابرغمناک بهاری همسایه ات
خواهم بارید از اسمان نیلگون
تا طراوت بخشم
دل الودگی ات را...
جاده قدم های تو را دلتنگ است ...
تو هرگز دلتنگی چشمانم را ندیدی
و تصویر خاموشی قلبم را در روشنای آرزوهایت
تو فریاد سکوتم را در میان واژگان روزمره زندگی نشنیدی
تو فرصتی نداشتی
برای برداشتن سیب سرخی از دستانم
فرصتی نداشتی برای باور کردن باورهایم
جاده ها چنان تو را در خود گرفتار کرده اند
که لحظه ای توان ایستادن نداری
تو فرزند سفر بودی
و من نواده سکوت خویشتن
دیگر انتظارت را به انتظار نخواهم نشست
برو مسافر
جاده قدم های تو را دلتنگ است ...
خدا هم ترک ما کرده ،
مرا اینگونه باور کن...
کمی تنها ،
کمی بی کس ،
کمی از یادها رفته...
خدا هم ترک ما کرده ،
خدا دیگر کجا رفته...؟!
نمی دانم مرا آیا گناهی هست..؟
که شاید هم به جرم آن ،
غریبی و جدایی هست..؟؟؟
سفر
هنگامی که آوازه ی کوچت
بی محابا در دل شب می پیچد
سکوت…….
داغی است بر زبان سایه ها
باز هم یادت …..
شرری می شود بر قامت باران های اشک
این جا میان غم آباد تنهایی
به امید احیای خاطره ای متروک
روزها گریبان گیر آفتابم
و شب ها
دست به دامن مهتاب
نمی گویم فراموشم نکن هرگز
ولی گاهی به یاد آور
رفیقی را که میدانم نخواهی رفت از یادش
وقتی نیستی هر چی اشکه تو چشامه
از عذاب رفتن تو می سوزم تو اوج غربت
واسه ی بودن با تو ندارم یه لحظه فرصت
اینجا اشکه تو چشام به کسی نشون ندادم
اگه بشکنه غرورم خم به ابروم نمیارم
وقتی نیستی هر چی غصه است تو صدامه
وقتی نیستی هر چی اشکه تو چشامه
از وقتی رفتی دارم هر ثانیه از غصه ی رفتنت می سوزم
کاشکی بودی و می دیدی که چی آوردی به روزم
حالا عکست تنها یادگاره از تو
خاطراتت تنها باقیمونده از تو
وقتی نیستی یاد تو هر نفس آتیش میزنه به این وجودم
کاش از اول نمی دونستی من عاشق تو بودم
نوشته های دیگران()