نبودنت
برای دیدن تصویر در اندازه واقعی بر روی آن کلیک کنید
دیگه به نبودت عادت کرده بودم
خو دمو با خیالت راحت کرده بودم
دو باره زد به سرم شعر دلتنگی بگم
برای دل خو دم شعر غریبی رو بگم
گو نمو تر بکنم شوق اشکا مو ببینم
او مدی دلتنگی ها همه رفتن
شوق وصال و جا گذاشتن
تا او مدم با آغوشت جون بگیرم
خیال تازه ای رو پیش چشمای تو دیدم
دوباره نوا زشو دوست داشتنو عاشقی
سر کار گذاشتن دل تو شب ها ی بی قراری
دو باره لحظه ناب رسیدن
دو باره تشنه ی شوق بو سیدین
چه خیال ساده و خوبی
پیش چشما ی تو بودن و دل فریبی
عشق تو....
عشق تو جام لبریز از ترانه است
هر نفست ساز در این می خا نه است
چه بگویم که قلبم نکند تنازی
با این جام که تو یه خوردش دادی
هرچه گویم همه کفر و خطاست
در می کده عشق ثانیه هم بر فناست
هی که نهادی در وجودم همه هستی
خوا ندی از شعر ترا نه ی این سر مستی
بگو با دل عاشق چهکنم
لحظه های رفته بر باد را چگونه باز یابم
بگو که عا شق بودی
ثا نیه هایم را با عشق خریدی
بگو هر ثا نیه قربانی نفسهام شدی
تا که این دل ثانیه هایش را کند بردباری
غروب
برای دیدن تصویر در اندازه واقعی بر روی آن کلیک کنید
پر شدم از غروبی دلگیر،چه پریشانم و چه تاریک!انقدر که
آینه ها با من قهرندو خورشید از من رو بر نمی گرداند.من از تو دورشدم
از رازقی و رازیانه و کلبه سپید آرزو ها یم میان انبو هی از شب بوسه هاست.
دلگیر تر از همیشه ام و فانوس های آویزان پشت
در را دستمال نمی کشم.حال دیگر صنو بر های این طرف خیابان
سبز نیستند و به پاییز سلام گفته اند. حرفهایم را از یاد می برمفشاید
هنوز دیر نشده ف اشک هایم را پنهان می کنم،صنو بر ها با ید سبز باشند!
التماس
برای دیدن تصویر در اندازه واقعی بر روی آن کلیک کنید
سلام بر تو که گذران زندگی فقط بهانه ای است برای ارزوی دیدار تو
حتی خورشید هم به امید زیارت جمال توست که هر روز در اسمان
هویدا است .می دانم که خوب میدانی چرایی بی قراری زبانه
شعله های شفق بر بیکرانه اسمان راتو بگو چه کنم با این همه
رسوب غم غروب غریبانه که هر غروب بیشتر بر دلم سنگینی
می کند . به خدا که دگر اشک هم یارای زدودن ان را ندارد .
ای درخشان ترین ستاره اسمان شبهای تار ر من ، دگر این بغض
خسته هم بعد از این همه صبر، طاقتش طاق شده و دیری است
که قطره های اشک بی قراری نوازشگر گونه هایم است .
چه کنم که اشک قشنگ ترین بهانه است برای گفتن از بی تو
بودن ، برای بیان دلتنگی و برای بیان غربت . خوب می دانی
که فقط یک نیم نگاهت ، دوباره خواهد رویاند شقایق پرپر شده
باغ دل رسوایم را، و می دانم که می بینی اظطراب ندیدن را در
چشمان بی قرارم و می شنوی حسرت نبودنت را از سکوت
خاکستری نگاهم و باز رخ نمی نمایی . معنی باران !
چگونه التماست کنم که بیایی و حجم انبوه تنهایی ام را سیراب کنی ؟!
غروب لحظه هام بی تو...
برای دیدن تصویر در اندازه واقعی بر روی آن کلیک کنید
خداوندا مرا دریاب که دیگر رو به پایانم
تمام تن شدم زخمی ز تیغ همقطارانم
خداوندا نجاتم ده از این تکرارِ تکراری
از این بیداد دشمن را بجای دوست پـنداری
هیچ با من نیست در این ویرانه ی دنیا
در این نامردی ایام ، در این غمخانه ی دنیا
هیچ با من نیست در این آغازِ بی پایان
ز راه مرگ هم برگشتم ، که مردن هم نبود آسان
همانهایی که می گفتند همیشه یار من هستند
به هنگام نیاز افسوس به رویم دیده بر بستند
سفر
برای دیدن تصویر در اندازه واقعی بر روی آن کلیک کنید
رفتی نیامدی و سفر دلفریب شد
نا اشنای کوچه پشتی رقیب شد
تاریخ اشنایی ما را بهم زدند
تقویم روی میز تو با من قریب شد
دل را به جرم پرسه زدن دار می زنم
میرم ترین نگاه تو بهم صلیب شد
ان جمعه ها که نبودی به نام عشق
فالی گرفتم ایه ی امن یجیب شد
یادش بخیر لحظه ی اخر سبد سبد
گل بود و خنده بود و نگاهت که سیب شد
نوشته های دیگران()